حافظ ناظری، فرزند شهرام ناظری 13 سال است كه در نيويورك زندگی میكند و به تحصيل و كار در حيطه موسيقی مشغول است. حافظ كه بسان پدر به نوآوری و تجربههای تازه باور دارد، روايت میكند كه به زودي آلبومی با شركت سونی منتشر خواهد كرد و فرهنگ و هنر ايران را تحت تاثير قرار خواهد داد. بحث اين آلبوم كه به روايت حافظ ناظری آلبوم بزرگی است، تا حدود زيادی گفتوگوی ما را تحت تاثير قرار داد. حافظ ناظری وسواسهای خاص خود را دارد كه به سرانجام رسيدن اين گفتوگو را هم با پيچ و خمهای بسياری مواجه كرد. او معتقد است كه در اين 13 سال اگر میخواسته بسان ديگران از شهرت پدر و آموزههاي سنتی خودش استفاده كند، او هم سرمايه زيادی كسب میكرده و زندگی راحتتری را از سر میگذرانده اما راه دشوار و البته به زعم خودش ماندگاری را انتخاب كرده است. راهی كه در نهايت منجر به همكاری او با بخش كلاسيك كمپانی بزرگ و مشهور سونی (سونی ركوردز) شده است. حافظ ناظری چند صباحی است كه در ايران به سر میبرد و می خواهد كار كارستانش را به سمع و نظر مردم ايران هم برساند. او 13 سال ايران نبوده و میخواهد حداقل به علاقهمندان بیشمار موسيقی پدرش، ثابت كند فرزند خلف آوازه خوان متفاوت نسل چاووش است. حالا بايد منتظر بود و ديد اين همه بحث و حرف چگونه به عمل نشان داده خواهد شد. شما حدود 13 سال پيش ايران را ترك كرديد و تا امروز در ايران چندان خبری از شما نبوده است. در اين سالها مشغول چه كارهايی بوديد؟ وقتی 13 سال پيش ايران را ترك كردم و به نيويورك رفتم، ميل و گرايش به آزمودن و تجربه كردن انواع موسيقی در من زياد بود. من به اين درك رسيده بودم كه برای جهانی شدن فقط دانستن زبان موسيقی كافی نيست بلكه بايد با آگاهی و با تغيير برخی ساختارها، گونههای ديگری از موسيقی را ابداع كنيم تا در فرآيند جهانی شدن و حضور جديد و متفاوت در عرصه موسيقی جهانی اين امكان را به وجود بياوريم تا موسيقی كشورمان بتواند در جامعه جهانی پذيرش بيشتری داشته باشد. من پيش از اينكه از ايران بروم مشغول آهنگسازی برای پدرم بودم. میتوانستم در كنار پدرم بمانم و به راحتی به كارم ادامه بدهم، اما اين برای من كافی نبود و نمیتوانست مرا راضی كند. به نظر شما موسيقی ايرانی برای جهانی شدن چه مشكلاتی دارد؟ موسيقی ايرانی بهشدت سنتی و مقيد به قواعد كلاسيك است. به طوری كه حتی عوض كردن جای يك پرده و نيم پرده از سوی يك آهنگساز به طرد شدن او میانجامد. اگرچه اين رويه در سالهای اخير شكل ديگری به خود گرفته است و اهالی موسيقی سنتی در شيوه نواختن، خواندن و آهنگسازی به سوی كسب تجربه و آزمودن مسيرهای تازه رفتهاند. مثلا تلاشی كه نمونه هايش را میشود در شيوه آوازی متفاوت شهرام ناظری، شيوه متفاوت آهنگسازی حسين عليزاده و كيوان ساكت به وضوح ديد. خوشبختانه در حال حاضر گرايش به تلفيق موسيقی ساير ملل با موسيقی ايران در ميان اهالی موسيقی بيشتر شده و جای خود را باز كرده است و تعدادی از آهنگسازان ما سعی كردهاند در موسيقی تلفيقی هم توان خود را بيازمايند و هم تعامل گستردهيی را ميان نسل جوان و پيشكسوت موسيقی ايجاد كنند. حالا كه پس از 13 سال به ايران برگشتی، فكر ميكنی به اين ايدهآل خود رسيده ای؟ من آدم ايدهآليستی هستم ولي اين را هم میدانم تا رسيدن به جايی كه خودم دوست دارم به آنجا برسم راه درازی در پيش دارم. اما در اين 13 سال يكی از پروژههای مهمی كه كار كردم سمفونی رومی بود. اين پروژه يك تجربه يگانه است كه از تلفيق موسيقی ملی ايران و موسيقی كلاسيك غربی گونه جديدی از موسيقی را خلق كرده است. ماهيت و ساختار اصلی اينگونه جديد موسيقی برپايه اصالتهای موسيقی ملی ايران است، اما از لحاظ اركستراسيون و تركيبات ملودی با آن تفاوت دارد. من ترجيح میدهم بيشتر از اين درباره اين آلبوم صحبت نكنم، چون به زودی یک كنفرانس خبری برگزار میكنم و جزييات بيشتر را در آنجا خواهيد شنيد. چرا نام اين پروژه سمفونی رومی است؟ اين اثر يك پروژه بينالمللی است و ما براي شناساندن موسيقی و فرهنگ خودمان بايد نامی را انتخاب كنيم كه وجهه بينالمللی داشته باشد. در عين حال نام اين پروژه هم نمادی از آميزش فرهنگ شرق و غرب محسوب میشود. لغت سمفونی به عنوان سمبل فرهنگ موسيقايی غرب برگرفته از واژه سمفونيا و مولانا به عنوان اسطوره و سمبل فرهنگ مشرقزمين محسوب می شود و با وجود آنكه ماهيت و ساختار اصلی اينگونه جديد موسيقی برپايه اصالتهای موسيقی ملی ايران است، اما از لحاظ هارمونی، الگوهای ريتميك و تركيبات ملوديك و همنوايی با آن متفاوت است و اين موسيقی نه صددرصد شرقی و نه صددرصد غربی است. در تهيه اين آلبوم از كمپانی خاصی كمك گرفتيد؟ در سال 2009 بعد از اولين كنسرتی كه به همراهی پدرم و گروهی از نوازندگان مطرح امريكا در سالن «كارنگی هال نيويورك»اجرا كرديم و به عنوان بهترين برنامه فرهنگی ماه نيويورك اعلام شد، پرزيدنت كمپانی سونی كه به اين برنامه آمده بود به من پيشنهاد كار داد و ما با هم قرارداد توليد يك اثر موسيقايی بزرگ را امضا كرديم. همانطور كه میدانيد، كمپانی سونی بزرگترين توليد كننده آثار موسيقی در جهان است و شاخه كلاسيك آن پر افتخارترين توليد كننده موسيقی كلاسيك در دنياست. به واسطه اين قرارداد، پروژه سمفونی رومی در كنار آثار بزرگ كلاسيك جهان توسط اين كمپانی به زودی منتشر خواهد شد. در اين آلبوم با كدام هنرمندان همكاری كردهايد؟ به دعوت سونی جمعی از موزيسينهای مطرح دنيا در اين آلبوم با من همكاري كردند كسانی كه روي هم نزديك 35 جايزه گرمی (جايزه موسيقی معادل اسكار در سينما) دريافت كردهاند. شما تصميم داريد كه اين آلبوم همزمان با ديگر جاهای دنيا در ايران هم منتشر بشود؟ بله برای من بسيار مهم است كه اين آلبوم همزمان با ديگر نقاط دنيا در ايران هم منتشر شود والا نسخه تقلبی آن در بازار پخش میشود و تلاش چند ساله ما به هدر میرود. با توجه به اين بحثهايی كه شما مطرح میكنيد آيا ايران سهمی در بازار موسيقي جهان دارد؟ متاسفانه با اينكه آثار زيادی از ايران منتشر شده اما سهم چندانی در بازار موسيقی جهان ندارد. در 3، 4 دهه گذشته بسياری از موسيقيدانان بزرگ ايران در خارج از كشور اجراهای زيادی داشتند. آيا با اين همه ما هنوز سهمی در بازار جهانی نداريم؟ بله شما درست میگوييد بيش از 30 سال است كه موسيقيدانان بزرگ ايران، موسيقی ايران را در اقصی نقاط جهان اجرا كردند ولی به دليل اينكه اين موسيقی چندان توان جذب مخاطب را ندارد، اين اتفاق رخ نداده است. كسی كه در خارج از ايران به ديدن يك اجرای ايرانی میآيد بيشتر از روی كنجكاوی كه اين، چه موسيقی جالبی است كه چند نفر روي زمين مینشينند و آن را اجرا میكنند، میآيد. برای آنها صدا و صوت اين موسيقی هم جالب است اما در همين حدی كه گفتم و به همين دليل است كه به رغم اجراهای مختلف در دنيا، موسيقی ايران هيچوقت مخاطب آنچنانی كه بتواند سهمی برای اين موسيقی در بازار جهانی ايجاد كند، نداشته است. اما فرضا موسيقی هند نزديك 50 سال است كه دنيا را متاثر كرده است. نه تنها موسيقی و سازهای آن، بلكه، فلسفه و بحث يوگا و مديتيشنش هم در جهان مشهور است. اما موسيقی ايرانی در جهان نه تنها پيشرفت نكرده بلكه پسرفت هم كرده است. ناگفته نماند كه در چند سال اخير برخی از گروههاي ايرانی با سوءاستفادههايی كه كردهاند به اين اتفاق بيشتر دامن زدند و اين مزيد بر علت شد كه موسيقی ايرانی آسيب بيشتری ببيند. آنجا شبيه به ايران نيست. در ايران مردم برخورد نجيبانهتری با يك اثر هنری يا موسيقيايی دارند. شايد دليلش كمبود اتفاقات هنری است. ولی در آنجا اگر شما در اثرتان حرف تازهيی براي گفتن نداشته باشيد دفعه دومی وجود نخواهد داشت، چون آنقدر رقابت شديد است و تنوع وجود دارد كه شما برای يك بار هم حق اشتباه نداريد. در چند سال اخير هم يك سری گروههای ايرانی با اين ديدگاه كه چقدر بستر خوبی برای پول در آوردن است، اجراهای بیدقتی در خارج از ايران انجام دادند. همين برخورد و نگاه بیدقت كه فقط میخواست از فضا و فرصت استفاده كند باعث شد استقبال از آثار ايرانی در اروپا و امريكا يك سوم سالهای قبل شود. به همين دليل معتقدم كه خون تازهيی بايد در رگهای اين جسم خموده جاری كرد. من عضو كوچكی از جامعه موسيقی هستم ولی اثری كه با كمپانی سونی كار كردهام به دليل وجود اسطورههای جهانی میتواند تصوير مثبتی از ايران و موسيقی ايران به مردم جهان نشان بدهد. به نظر میرسد شما به نسبت ديگر آهنگسازان، هنرمند كمكارتری هستيد؟ من باور شديدی به كيفيت دارم و كميت برايم مهم نيست. بسياری با تمركز بر كميت، هنر را تبديل به بيزنس میكنند اما تمركز من بيشتر بر كيفيت اثر هنری است. من معتقدم براي داشتن يك پيام اصيل و تازه، هنرمند نمیتواند مدام خود را تكرار كند. هنرمند بايد بين توليد دو اثر فاصله زمانی مناسب را لحاظ كند. بايد برود مطالعه كند و تمرين كند تا در اثر بعدی حرف ديگری بزند در غير اين صورت او تبديل به كارخانهيی میشود كه توليد انبوه دارد و مدام در حال توليد يك كالای مشخص است. اين است كه من ترجيح میدهم كمكار باشم اما اثري كه از من منتشر ميشود حرفی براي گفتن داشته باشد. موسيقی كالا نيست و نمیتوان آن را در رسالههای علمی جستوجو كرد، بلكه از پنهانترين زاويههای روان آفرينندهاش برميآيد. به همين دليل هم است كه اگر از جان برنيايد بر جان شنوندگانش هم نمینشيند. با موسيقی اصيل و انديشمند می توان مفهوم زندگی را تعبير و تفسير كرد و موجب رشد فرهنگ و آزادگی شد و از همه مهمتر بر آموزش نسلهای نوين اثر گذاشت. خوشبختانه موسيقی با روحيه كاسبكارانه سازگار نيست و دست كسانی كه با اين هدف به سمت اين هنر اصيل میآيند را رو میكند. من هم میتوانستم مثل برخی هنرمندان، مثل برخی فرزندان هنرمندان بزرگ در ايران بمانم و با خيال راحت ماهی يك آلبوم منتشر كنم و زندگی راحت و بدون دغدغهيی داشته باشم. ولی به قول اخوان ثالث «من آن راه بیبرگشت و بیفرجام» را انتخاب كردم؛ بدون هيچ حمايتی از هيچ گروهی؛ دور از خانواده و با تلاش و سختی زندگی كردم. بدون حتی دانستن زبان انگليسی وارد دانشگاهی شدم كه موسيقی كاملا متفاوتی با آنچه من میدانستم را تدريس میكرد. حالا با اين اوصاف میخواهيد در ايران بمانيد يا دوباره به نيويورك میرويد؟ حالا كه اثر سمفونی رومی منتشر شده قصد دارم بخشی از زمانم را در ايران بگذرانم و بخشی را در خارج از كشور. فكر میكنم با توجه به تغييراتی كه در مديريت فرهنگی كشور به وجود آمده موسيقی میتواند اسباب پيوند فرهنگی را بين هنرمندان و مردم به شكل جدیتری به وجود بياورد. همانطور كه در كشورهايی مثل فرانسه، انگلستان و يا امريكا و در همه شهرهايی كه خصوصيات چند فرهنگی دارند و قوميتها و مليتهای مختلف و يا گروههای اجتماعی متعدد با خرده فرهنگهای خاص زندگی میكنند و هنر وبه ويژه موسيقی به طور خاص، زمينه پيوند فرهنگی ميان آنها را فراهم كرده است. به نظر من مردم ايران به هنرمندان خود عشق میورزند و آنها را دوست دارند ولی در مقابل هنرمندان (خودم را هم يكی از آنان میدانم) چيز زيادی در مقابل اين عشق ارائه نكرديم. متاسفانه در ايران بسياری از هنرمندان دچار كاهلی و رخوت شدهاند. نوازندهها شبيه به هم مینوازند و خوانندهها شبيه به هم میخوانند. انگار كسی حرف تازهيی براي گفتن ندارد. واقعا حيف است اين مخاطبان علاقهمند به موسيقی چيز تازهيی نمیشنوند. در حال حاضر بستر و فضای كافی در ايران وجود دارد كه يك جريان تازه و يك موومنت (movement) نويی به راه بيفتد و جواب اين همه عشق و محبت جوانان علاقهمند به موسيقی را بدهد. آيا بازگشت شما به ايران و ارائه كار در اين مقطع زمانی؛ ارتباطی به دولت جديد دارد كه اهالی موسيقی اميدوارند به شكلی متفاوت از هشت سال گذشته با موسيقی برخورد كند؟ به هر حال من هم مثل بسياری با اميد به تغيير وضعيت موجود و بازگشت شأن و جايگاه موسيقی به ايران آمدهام. من فكر میكنم هر كسی كه ذهن موسيقايی و زيبايیشناسی درستی دارد، هيچوقت نميتواند از كنار آهنگها و نغمههايی كه میشنود، بیتفاوت بگذرد. اميدوارم كه مديران فرهنگی ما با اين تفاوت انتخاب شوند. به عنوان آخرين سوال، آيا فكر میكرديد روزی كمپاني بزرگ سونی از شما حمايت كند؟ آن سالها كه دانشجو بودم به ما میگفتند اجراهای سمفونی 5 بتهوون را گوش كنيد و برای كلاس آن را كانداكت كنيد. من وقتی مقابل سی. دی فروشیها میايستادم و سی. دیهای كلاسيك كمپانی سونی را میديدم، سی. دیهای بتهوون، موتسارت و. . . را، با خودم میگفتم ممكن است يك روزی يك ايرانی اسم و عكسش آنجا باشد. و حالا میبينم كه خودم دارم يكی از كسانی میشوم، كه اين كمپانی از من حمايت كرده است. 13 سال پيش كه ايران را به قصد نيويورك ترك میكردم چنين روزی برای من يك رويا بود، اما حالا خوشحالم كه اين رويا به حقيقت پيوسته است. من در شرايط خاص و با مشكلات فراوان، فعاليت خود را در نيويورك آغاز كردم و با تمام تصور نادرستی كه نسبت به ايران وجود داشت و دارد و نبود تعاملات گسترده فرهنگی احساس میكردم كه اين فرهنگ بسيار غنی ايران زمين و حرفهای ناگفته ما بايد در جايی منتقل شود. من در نيويورك صرفا روی موسيقی كلاسيك كار كردم و همهچيز را از زير صفر شروع كردم. با وجود آنكه در ايران پسر يك هنرمند شناخته شده محسوب میشدم و كنسرتهايی بسياری را در كاخ سعدآباد پشت سر گذاشته بودم اما تمام آن تجربيات را رها كردم تا در دنيای ديگری از صفر و مثل هر آدم گمنام و تازهكاری از ابتدا آغاز كنم. چون فكر میكردم من كه مهم نيستم، بلكه اين فرهنگ هزار ساله ايران است كه بايد از پس مرزها بگذرد تا جاودانه شود
|
|