گفتوگو با خوانندگان در حوالی كنسرت توصيه نميشود. چالش اصلی در اين شكل از گفتوگو نه رسيدن به پاسخهای جنجالی و عميق بلكه حال و هوای هنرمند است. اگر قبل از كنسرت باشد، او در شوق خواندن است و اگر بعد از كنسرت در شور خواندن. اما اين گفتوگو در حاشيه يك كنسرت با خواننده نامآشنای موسيقی ايران شهرام ناظری، از قاعده مستثنا از آب درآمد. صاحب صدای همه اين سه دهه از چاووش تاكنون نشان داد كه تجربه سالها خواندن روي صحنه چيزی نيست كه بشود آن را دست كم گرفت. او ابتدا چندان مشتاق نشان نداد. گلايه داشت از همه و دلخور بود از برخی. اما وقتي پاسفتی مرا ديد در پرسيدن و پافشاریام بر شنيدن، سرانجام پذيرفت كه نيم ساعتی بعد از كنسرت با هم نه درباره موسيقی كه درباره اميد به آينده موسيقی سخن بگوييم. اين سرنوشت همه گفتوگوها با هنرمندان است كه در هنگامه تغيير دولتها به سوال هميشگی اميدها و نااميدها برسد. اين گفتوگو از اين قاعده پيروی كرده است. شهرام ناظری به عنوان يكی از مهمترين خوانندگان و آهنگسازان موسيقی امروز ايران از انباشت نارضايتیهای اهل موسيقي گفت و از اميدی كه زنده شده و تدبيری كه پيدا. صحنه موسيقی ايرانی با وجود همه سازهای ناكوك منتظر نواختن نوای اميد است. اين گفتوگو درباره همين شور و شوق است با خوانندهيی كه صدايش بخش جدانشدنی سه دهه گذشته ما است. استاد ناظری، همانطور كه مستحضر هستيد سياستهای فرهنگی در كشور ما وابستگی بيش از حد به جريان سياسی و اداري كشور دارد و رفت و آمد دولتها هميشه زمينهساز بسته شدن و گشايشهايی در زمينه فعاليتهای فرهنگی می شود. بدون شك اهالی فرهنگ بيشترين درخواست بیپاسخمانده را از مديران فرهنگی دارند. شما بهعنوان يك موسيقيدان مطرح مهمترين درخواست اهالی موسيقی از مديران تازه بر سر كار آمده دولت را چه می دانيد؟ همانطور كه شما گفتيد ما در كشوری زندگی میكنيم كه سياست در چارچوب همهچيز آن رخنه كرده است. اين حضور سياست در مسايل فرهنگی باعث شده هر حركت و حرفی در ترازوی وقايع سياسی روز سنجيده شود و زمينه براي بروز سوءتفاهم و سوءتعبيرهای عجيب و غريب فراهمتر شود. اما بهطور كلی هر هنرمندی در وضعيت موجود ايران خواستار اين است كه نابسامانیهای موجود در اين عرصه به پايان برسد، من هم مستثنی از اين قاعده نيستم و میخواهم اين بههمريختگی و بيتدبيری تمام شود و عرصه فرهنگ و هنر كشورمان در مسير درستی قرار بگيرد. بدون شك يكی از وظايف مهم مديران فرهنگی اين است كه با سر و سامان دادن به وضعيت موجود، فضای فرهنگی را برای توليد و توزيع دستاوردهای فرهنگی آرام و مطمئن نشان دهند. اين بستر قطعا با سياستهای مقطعی نمیتواند فراهم شود و مديران و مسوولان فرهنگی بايد بتوانند نقش خود را در هنر و بهخصوص موسيقی گسترش دهند. با يك داوری بیطرفانه ميتوان فهميد كه سياستهای فرهنگی در كشور ما در وابستگی خود به سياستهای مقطعی و نه در پيروی از يك خط مشی بلندمدت، ناتوان و نحيف است و بهجای آنكه پناه و مامن قابل اعتنايی برای موسيقيدان و استعدادهاي جوان و خلاقيتهای هنرمندانه و محل تلاقی با چهره واقعی موسيقي ايران باشد به محملی براي مانورهای سياسی و بدهبستانهای اداری و سازمانی تبديل شده است. من هم از اين نابسامانیها ناراضی هستم بهويژه درباره موسيقی كه همواره بيشتر تحت فشار قرار داشته و با موانع بسياری روبهرو بوده است. در چنين اوضاعی توقع ما از دولت جديد اين است كه برنامهيی اساسی برای فرهنگ و هنر كشور در نظر گرفته شود. با توجه به اينكه آقای جنتی بهعنوان وزير فرهنگ و ارشاد و آقای مرادخانی بهعنوان معاونت هنری دولت دكتر حسن روحانی، عهدهدار اين وزارتخانه شدهاند، چشمانداز برنامههای فرهنگی بهويژه موسيقی در دوران مسووليت ايشان را چگونه میبينيد؟ من آقای علی جنتی را خيلی نمیشناسم و نمیتوانم درباره ايشان اظهارنظر قطعی كنم، اما در آينده ميتوان بيشتر او و عملكردش را تحليل كرد. درباره آقاي علی مرادخانی نيز بايد بگويم كه ايشان از مسوولان تلاشگر حوزه فرهنگ بهويژه حوزه موسيقی هستند و آمدن ايشان را به فال نيك ميگيرم و همين كه آقای جنتی ايشان را برای معاونت هنری برگزيدهاند میتواند نشانه ذهن روشن وزير نسبت به حوزه فرهنگ و هنر باشد. حضور علی مرادخانی در كسوت مديريت مركز موسيقی وزارت ارشاد بين سالهای 69 تا 83 نشان داده كه او يكی از معدود مديرانی بوده كه همواره همراهی شايسته با هنرمندان داشته است. حتی بعد از اينكه از اين سمت كنارهگيری كرد نيز همراهی و رفت و آمد با هنرمندان را رها نكرد و رابطه تنگاتنگی با اهالی فرهنگ و هنر داشتند. ايشان خدمات بسياری در حوزه موسيقی داشتهاند و حتی در زمانی كه صدا و سيما از پخش كردن تصاوير سازهای موسيقی پرهيز داشت، با پيگيريهای آقاي مرادخانی و با همت شهرداری تهران موزه سازهای موسيقی را راهاندازی كرد كه اين اقدام، خود گام بزرگی را در جهت حفظ، نگهداری و اشاعه سازهای موسيقی ايرانی رقم زد. در جشن «موسيقی ما »كه از شما هم تقدير شد گفتيد از جمله دلايلی كه در آن جلسه حاضر شديد به اين خاطر است كه توسط بخش خصوصی آن جشن برگزار شده است، فكر میكنيد پررنگ شدن نقش بخش خصوصی در عرصه موسيقی چقدر میتواند در ارتقای هنر و صنعت موسيقی موثر باشد؟ به نظرم بخش خصوصی هم مشكلاتی دارد و در ساختار اقتصادی و هنری ما مفهومی تازه است. هنوز چالشها و موانع بسياری در راه رسيدن به اين ايدهآل وجود دارد. هر كاری كه در حوزه موسيقی صورت میگيرد بايد با حضور شورايی از صاحبنظران موسيقی باشد و شورا تصميم بگيرد. در اين ميان چشم ما به بخش خصوصیای است كه حاصل جمع نخبگان و فرهيختگان جامعه موسيقی باشد. من همواره به عملكرد سازمانهای دولتی در حوزه موسيقی انتقاد داشتهام اما فكر میكنم بخش خصوصی هم مشكلاتی دارد و بايد حتما وقتی قصد دارند فعاليتی در حوزه موسيقی داشته باشند از مشاوره و حضور صاحبنظران حوزه موسيقی كه تعدادشان انگشتشمار است بهره ببرند در غير اين صورت با چالشهايی كه ايجاد میكند، باعث شكلگيری حواشیای غيرقابل جبرانی میشود، كه كمتر از دخالت دولت و هنر دولتی نيست. اگر جامعه ما به رشدی برسد كه در آن بخش خصوصی خودش بتواند امور را اداره كند اتفاق فوقالعادهيی است. من فكر میكنم رسيدن به اين مرحله نيازمند درك و شناخت بالايی است كه هنوز به آن نرسيدهايم. استاد ناظری، با درگذشت استاد جليل شهناز زنگ هشدار از دست رفتن نسلی از بهترين نوازندگان سازهاي ايرانی دوباره به صدا درآمد. با توجه به اهميت اساتيد موسيقی ايرانی در آموزش به نسلهای بعدي به نظر شما وضعيت آموزش موسيقی ايرانی چه در بعد آهنگسازی و چه در بعد نوازندگی و خوانندگی را چگونه ارزيابی میكنيد؟ آيا به نظر شما تجربيات كمنظير استادان تكرارنشدنی موسيقی ايرانی، به نسل بعدی به درستی منتقل شده است يا نه؟ دغدغه و نگرانی من در اين زمينه خيلی نميتواند كارساز باشد. از آن مهمتر كه بسياري از موزيسينهای ارزشمند ما از دست رفتهاند بيآنكه به درستي قدر آنها را بدانيم، بهويژه غولهای موسيقی ايرانی. درست است كه كميت موزيسينها و نوازندههای ما در سالهاي اخير افزايش يافته است اما كيفيتی كه در نوازندگی غولهای موسيقی ايراني وجود داشت امروز كمتر موجود است. به همين دليل است كه وقتی بزرگانی مثل جليل شهناز، حسن كسايی، پرويز مشكاتيان، جلال ذوالفنون، ابراهيمی و... رفتهاند ديگر جايگزين و جانشينی نداشتند. علت عمده چنين وضعيتی اين است كه بزرگان موسيقی ايران در محيط و فضايی تكرار نشدنی هنرشان را آموختند و رشد كردهاند و براي ارتقا در هنرشان تلاش بسياری داشتند. همچنين كيفيت آموزش موسيقی در سالهاي اخير افت بسياری داشته است، از طرف ديگر فرهنگ حاكم بر موسيقی ما فرق كرده، امروز موزيسينهای ما فكر ميكنند خيلی سريع مراحل رشد و پيشرفت را طی كنند و در چنين شرايطی نمیتوان به سطح عالی موسيقی كه قبلا داشتيم برسيم و از پشتوانههايمان در موسيقی بیبهرهايم و اين هم به خاطر عدم برنامهريزی درست درباره مقوله هنر و هنرمند است گفتگو از مینا اکبری
|
|